واقعا جمعه رو اعصابه .
9 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/09/08 - 19:00
دیدگاه
bamdad

مخصوصأ اگه صبح تا بعداز طهر سر کار هم بری...
{-19-}

1392/09/8 - 19:05
Reza

اون که خیلی بده بامداد . قبلا به مدت چند ماه تجربه کردم .

1392/09/8 - 19:07
bamdad

اهوم
عوضش 5شنبه به جای جمعه تعطیلم
ولی اون حس تعطیلی رو ندارم ، چون فرداییش باید برم سرکار ، در صورتی که همه فردا تعطیلن...
{-10-}

1392/09/8 - 19:09
Reza

آره . منم از اینکه روز تعطیل سر کار برم بدم میاد .

1392/09/8 - 19:12
bamdad

چه میشه کرد؟!!!
مجبوریم دیگه...
شاید باید خدا رو شکر کنم که کاری دارم که بتونم برم...

1392/09/8 - 19:16
Reza

من که چند وقته بیکارم . هر چی میگردم کمتر پیدا میکنم . شانس ندارم

1392/09/8 - 19:19
bamdad

آره داداش شنیدم...
ولی شنیدم داری درس میخونی ، کارشناسی ارشد...
درسته دیگه؟

1392/09/8 - 19:21
Reza

سال پیش بود که متاسفانه امتیاز کم اوردم امسال حسش نبود بخونم . بخونم چی بشه بامداد فایده نداره .
الان کار بلدم بیکارم .

1392/09/8 - 19:22
bamdad

ای بابا
چی بگم؟!
چی شد از ماکیان اومدی بیرون؟
خداوکیلی درسته بعضی از آدماش خوب نیستن ولی امنیت شغلی توش زیاده ، خودم خیلی پشیمونم از اینکه از اونجا در اومدم البته من باید این کار رو میکردم...
یه مسائلی هست که نمیتونم بیانشون کنم... یا شاید الان نمیتونم بگم...
تو چرا در اومدی؟!

1392/09/8 - 19:24
Reza

من بخاطر مسئولیت سنیگن کاری و حقوق پایین . کارمو دوست داشتم اما اذیت میکردن . خواستم بیام بیرون 1 ماه قبلش گفتم به سختی قبول کردن چون میگفتن کارن خوبه اما دستشون می لرزید 50 تومن حقوقم رو بالا ببرن .

1392/09/8 - 22:55
bamdad

آره خب
سپیدماکیان همینه دیگه
همه میدونن
من تو کشتارگاه مردم ، یکسال کار کردم آخرش صدیق راضی شد که پشت لیست حقوقم رو زیاد کنه ولی چون چندنفر فهمیدن منو صدا زدن و گفتن نمیشه ، منم لج کردم و اومدم بیرون ، بعدش به جای من 3نفر رو آوردن تا کارای من رو بکنن ، البته دلیل اینکه من بیرون اومدم چیز دیگه ای بود....

1392/09/8 - 23:00
Reza

صدیق :) اتفاقا باهاش زیاد کار کردم . کلا برای تجربه من بد نبود من اولش به عنوان کارآموز رفتم از کارم خوششون اومد سر 10 روز بیمه هم رد کردن بعد 4 ماه مسولیت بخش فروش رو تو مالی داشتم .

1392/09/8 - 23:02
bamdad

میدونم رفیق
میدونم
اصلأ دوست ندارم در مورد ماکیان صحبت کنم ، میدونی؟ وقتی از ماکیان صحبت میکنم عصبانی میشم و نفسم میگیره ، چون قدر آدما رو ندارن
ولی خب میدونی چیه؟ مثل اینکه سرنوشت من با ماکیان گره خورده{-27-}

1392/09/8 - 23:05
Reza

ایشالا که خیره . بچه های کشتارگاه برای من گزارش میفرستادن فکر کنم ناراضی هم بودن :)
البته دیگه گذشته مهم نیست .

1392/09/8 - 23:07
bamdad

اهوم
ولش کن
مهم نیست
یعنی اصلأ اسم منو نشنیده بودی؟!

1392/09/8 - 23:09
Reza

یادم نیست برمیگرده به 2 سال پیش . شاید هم شنیده بودم .

1392/09/8 - 23:12
Reza

نمیدونم :)

1392/09/8 - 23:14
bamdad

خب باشه
مهم نیست
فقط این مهمه که ما هر دومون همون موقع با هم تو یه شرکت کوفتی کار میکردیم که الانم بعضی از دوستامون هنوز دارن تو همون خراب شده کار میکنن{-29-}
ولی من محکوم شدم به شنیدن هر روز اسم اون خراب شده...{-40-}
ولی مهم نیست ، ولش کن ، ارزش عصبانی شدن هم نداره...
دیگه باید بخوابم تا صبح برم سر کار...

1392/09/8 - 23:17
Reza

اوهوم .

1392/09/8 - 23:19